خسته ترینم....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

ورق‌پاره‌های تقویم سنگین‌اند، کلمنتاین، به قدر گذر سالیان... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 22:43

داشتی از بیکاری دیوانه می‌شدی، نمی‌دانستی چه کنی، پس به اغوایش تن دردادی، فریبش را خوردی، حالا که کارت تمام شده و دسترنجت، پس از آن همه عرق‌ریزی، باد کرده و برگشته‌ای به همان نقطه‌ی اول، می‌بینی که این دایره را پایانی نیست ــ تو مگر این چیزها را حالا بدانی...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 22:43

این روزها شده‌ام از آن آدم‌ها که زل می‌زنند به گل‌های روی قالی و به دعوای چند ساعت پیش فکر می‌کنند و به فحش‌های آبداری که به ذهنشان می‌رسد و در عجب از این‌که چرا هنگام دعوا به ذهنشان نمی‌رسید. لابد در روانشناسی برای این مرض هم عنوان و شجره‌نامه‌ای ساخته و به کمک یکی از قهرمانان نمایشنامه‌های یونان باستان توضیحش داده‌اند. یا مثلاً برای آن چیزی که من اسمش را می‌گذارم آغازهراسی و مبتلایانش آن‌قدر برای کاری این دست و آن دست می‌کنند که فرصت از کف می‌رود. حالا که تا این اندازه صمیمی شده‌ایم و دارم امراض روانی‌ام را برایتان شرح می‌دهم، پس این را نیز بگویم که همیشه از تنهایی می‌ترسم و با این‌همه هم همیشه تنهایم. نه این‌که گاهی به این آخری فکر نکنم. به روزهایی که کسی نخواهد بود تا برایم غذایی بپزد یا لیوانی چای به دستم بدهد (فمنیستان بی‌شعور می‌توانند این‌ها را به عنوان سندی برای این‌که مرد ایرانی همیشه در فکر شکمش است، در یاد نگه دارند)، یا کسی چراغ خانه‌ام را، اگر داشته باشم البته، پیش از من روشن نخواهد کرد. بیمار که بشوم کسی برای تیمار نخواهد شتافت، خودم باید با آن حال زارونزارم از پله‌ها پایین بروم و تاکسی سوار شوم (گواهی‌نامه نمنه‌دی؟) و نوبت بگیرم و جواب آزمایش‌هایم را بگیرم و کارهای ترخصیم را انجام بدهم. این چیزها بیانگر مرض روانی دیگری است که در آن مریض در کمال صحت و سلامت، شروع می‌کند به خیال‌پردازی درباره‌ی مصیبت‌هایی که ممکن است رخ بدهد و به قدری خودش را در این مصیبت‌ها غرق می‌کند که ناگهان می‌اندیشد نکند خیلی وقت پیش مرده‌ام و این مصیبت‌ها تاوان زندگی قبلی‌ام است و سپس آرام‌آرام از این دریای سیاه درمی‌آید و متوجه می‌شود که نه بابا، چه مصیبتی؟ چه دریای سیاهی؟ خدا را شکر همه خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 22:43

به شیرعسل نمی‌خورد که چیزی را به یاد آدم بیندازد، به پوست پرتقال هم، اما به این شب‌های بلند سرد چرا، به این شب‌ها می‌خورد که آدم را یاد خیلی چیزها بیندازد، و من در شبی از این شب‌های بلند سرد که شیرعسلم را می‌خورم و به جلزوولز پوست پرتقال روی بخاری دقت می‌کنم، به این می‌اندیشم که تداعی مادر کنایه است...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 17:15

حالا تو هی بگو مثل بچه‌ها باش که در ساحل با ماسه قلعه می‌سازند و می‌دانند که چند لحظه بعد امواج چیزی از ساخته‌هایشان باقی نخواهد گذاشت و باز هم جوری این کار را می‌کنند که گویی تا ابد دوام خواهد آورد، منی که تا حالا در ساحل با ماسه قلعه نساخته‌ام، مثل آن بچه‌ی اخمو و تر‌ش‌رو رفتار خواهم کرد که منتظر است اولین موج اولین قلعه‌اش را نابود کند تا دیگر در ساحل با ماسه قلعه نسازد...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 17:15

تمام جاذبه در این نهفته که رازی داشته باشی. چیزی که دیگرن را به کشف کردنش مشتاق کنی. متأسفم عزیزم، برهنه عاری از جاذبه است... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 17:15